قصۀ پُر غصنه(پر شاخ و برگ)

علی صفری/روزنامه نگار
میرزا ادیب شاعر و نویسنده پاکستانی (۱۹۹۹) در یکی از کتابهایش چنین نوشته است:در دهۀ ۶۰ جهت یافتن شغلی مناسب راهی دهلی شدم.روزی در خیابان از اتوبوس پیاده شدم و دستم را که در جیب فرو بردم آه از نهادم برخاست.دزد همۀ ۹ روپیهای را که در جیب داشتم با نامهای که برای مادرم نوشته بودم به سرقت برده بود.در نامه نوشته بودم مادر مهربانم،من کارم را از دست دادهام و این ماه نمیتوانم مبلغ ۵۰ روپیهای که هر ماه جهت هزینه زندگی برایت میفرستادم ارسال کنم.چند روز بود نامه را در جیب داشتم اما هزینه پست کردن آن را نداشتم و اکنون دزد آن را با خود برده است.۹ روپیه پول زیادی نبود ولی برای کسی که شغل و درآمدی نداشت ارزش ۹ هزار روپیه را داشت.روزها گذشت و من بیکار روزی نامهای از مادرم دریافت کردم،از باز کردن پاکت نامه هراس داشتم،میترسیدم مادرم مرا به خاطر بیکفایتی در تأمین هزینه زندگیاش توبیخ کرده باشد.به هر حال نامه را باز کردم و شگفت زده شدم.مادرم نوشته بود،حواله ۵۰ روپیهای تو را دریافت کردم،چقدر انسان بزرگی هستی،با این که کارت را از دست دادی ولی باز هم برایم پول فرستادی از خود گذشتگی تو شگفتانگیز است و کلی برایم دعای خیر کرده بود.!هاج و واج مانده بودم چه کسی این پول را برای مادر من حواله کرده بود.!!چند روزی گذشت و جوابی نیافتم تا این که باز هم نامهای دریافت کردم.در نامه نوشته بود:من آدرس خانهات را از پشت پاکت نامه مادرت گرفتم،۴۱ روپیه را بر ۹ روپیهات گذاشتم و به آدرسی که پشت نامه بود حواله کردم.من بعد از این که پولهایت را به سرقت بردم نامهات را باز کردم و مادرت را با مادر خودم مقایسه کردم دیدم فرقی بین مادر تو و مادر من نیست.با خود گفتم:چرا باید گناه گرسنگی مادر تو را بر دوش بکشم.به همین خاطر مبلغ مورد نیاز مادرت را کامل کردم و برایش فرستادم.من کسی هستم که جیب تو را زد.مرا ببخش و…و اما در همین شهر سال ها قبل شخصی بنا به به دعوت در جایی،مشغول به کار شد،کاری کرد نه آن جا بلکه استان و…در همان چارچوب و شاید بیشتر و فراتر اعتبار پیدا کند،می توان گفت کاری کرد کارستان،این شخص هر جا چنان صداقت و قدرت عملی نشان می داد که یک زندگی لاکچری به قول دوستان پیدا می کرد و…هر جا منظورم کشورهایی مانند اتحادیه اروپا یا آمریکا یا حوزه جنوب مملکت یا…و اینک هم دیر نیست و این یعنی به نظر نگارنده اینجا بیشتر معالم زندگی اش استثناست،به احترام دوستان به ویژه همکلاسی های عزیز و آقایان معلم به جزئیات نحوه برخورد با آن شخص و اطرافیانش از هر سو فعلاً اشاره ای نمی شود.اما از نظر نگارنده این دزد خیلی باشرافت تر از کسانی است که گاهی یک انسان در کنار دیگرانی است که می ماند…،آن شهروند که اینک می گوید بنازم به این شرافت که کلاه را برداشت اما به احترام یک پیرزن و به احترام ضمیر فرزند او که صادقانه خطاب به مادر پوزش خواسته بود.شرافتش را به ۹ روپیه نفروخت و با تقدیم ۴۱ روپیه،حق انسانیتش را این چنین به زیبایی ادا کرد که اینک به عنوان یک دزد الگو شناخته شود.نگارنده به عنوان خبرنگار عضو نامزد در گینس پس از مطالعه این قصه پر غصنه (شاخ و برگ) حیفم آمد فرق میان یک انسان با دیگری را مطرح نکرده باشم،امیدوارم به خود بیاییم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰