در چنین روزهائی بود

علی صفری،خبرنگار عضو در گینس
لطفاً اجازه دهیم برای تبیین یک جرم و نقض آشکار حقوق بشر توسط یک خاندان دیکتاتور به تمام معنی با صرف نظر از تعدادی اندک از آنان به یک تجربۀ خانوادگی(نقل قول)اشاره کنم.این تجربه،تقل قول پدر است از ماجرای عموزاده با پدر خانم صدام حسین.در نیم قرن پیش شاید کمی بیشتر منطقه ای است در بغداد به نام”جمیله”که در روزگاری یکی از زیباترین نقاط پایتخت عراق بوده و به نظر همچنان نیز باشد.اغلب خانه ها ویلائی با مساحت بسیار زیاد هستند.عموزادۀ پدر که از همین روستای تلخاب بالا از بخش علیشروان شهرستان بدره برای به زیستن عازم بغداد شد و از صفر تا ۱۰۰ بهتر زیستن را تجربه و مرور کرد،آن قدر تلاش کرد تا نیم قرن بیش شاید بیشتر به عنوان یک تاجر سرشناس شهرت یافت و با کبیر و صغیر با ادب و احترام برخورد می کرد و فرزندان خود را در مسیر تحصیل علم و تلاش تربیت نمود.او نیم قرن پیش در همین منطقۀ “الجمیله”ویلائی ساخت که طراحی آن را مهندسینی از مسکو انجام داده بودند.پس از تکمیل،درب این خانۀ بزرگ و مجلل بر روی همه باز بود و هر کسی مشکل مالی یا اجتماعی داشت با وی در میان می گذاشت.به همه سرکشی می کرد و به تجارت پاک خود ادامه می داد تا این که از بدِ روزگار،صدام حسین به رهبری عراق می رسد و از این بدشانسی تر برای این خانواده،”خیرالله تلفاح”پدر خانم و دائی صدام بود که دقیقاً در مقابل خانۀ حاج”شاکر صفروندی”خانه ای خریداری و همسایۀ وی می شود.فاصلۀ دو خانه فقط چند متر بود.کم کم آشنائی و احوال پرسی ها و…دورادور آغاز می شود.خیرالله تلفاح در خانۀ خود انواع حیوانات را نگهداری و علاقۀ زیادی به آهو داشت تا این که …چشم او به ویلای حاج شاکر می افتد.کاملاً مؤدبانه پیشنهاد خرید آن را می دهد.صفروندی هم کاملاً مؤدبانه پیشنهاد او را رد می کند.این نگاه تلفاح ادامه دار می شود تا این که صفروندی به وی پیشنهاد می دهد که تلفاح بر اساس نقشۀ ساختمان وی خانه اش را مجدداً بسازد اما تلفاح نپذیرفت و در چنین روزهائی صدام حسین داماد و خواهرزادۀ او که به کمک تلفاح به قدرت رسید تصمیم می گیرد ایرانی الاصل های عراق را اخراج کند و اخراج کرد.او تمام اموال منقول و غیر منقول این بخش از جامعۀ آن روزگار که هنوز سازمان ملل متحد،قوانین تعیین مرزها و نقشۀ تقسیمات حاکمیت ها را به مثابه حد و حدود ارضی مشخص نکرده بود به عراق مهاجرت کرده بودند مصادره و بدون قانون بود و نبود مرز و بوم ها به سرزمین ایران راند.یعنی در برابر انظار ملل متحد،هزاران نفر را با شیوه ای دردناک به سمت مرزهای ایران اخراج کرد.یکی از این هزاران خانوادۀ تبعید شده خانواده حاج شاکر صفروندی بود که وی پیش از تبعید دار فانی را ترک و در کنار مرقد علی(ع)وی را به خاک می سپارند.چند روز از تبعید خانوادۀ این تاجر ایرانی تبار نگذشته بود که تلفاح به منزل ویلائی او نقل مکان می کند و مدتی پس از مرگش این خانه به ساختمان شماره ۲ یکی از وزارتخانه های عراق مبدل می شود.پس از سقوط صدام،فرزندان این بازرگان که مقیم تهران و اروپا هستند برای احصاء دارائی های پدر به بغداد سفر کرده و از جمله ویلای پدر را از زنجیر ظلم و ستم دیکتاتور باز می ستانند .صدام حسین که بعدها و بنا به اظهارات از جمله نوه و فرزندان او در این گونه تصمیمات دچار اشتباه شده بود با غرور و سرمستی هرگز تصور نمی کرد روزی روزگاری خواهد رسید تا یک معاود بر سر آن مخفیگاه اش در حوالی العوجه ظاهر و از وی بخواهد(به عدد شمارش ۱۰ خود را تسلیم کند).قطعاً انسان های دنیا و آخرت نگر برای هیچ کسی از جمله دشمن خود ذلت را نمی طلبد و همین طور تحقیر را.حکم اعدام صدام را جلال طالبانی رئیس جمهور وقت عراق که از دوستان مرحوم شاکر صفروندی بود امضاء نکرد.یکی از دلایل آن امضای معاهده بین المللی مقابله با چنین احکامی از سوی رئیس جمهور وقت عراق است اما به نظر نگارنده،این برخورد،منزلت یک شهروند کُرد و دید بلند او را نشان داد که بین اقوام در عراق حس انتقام در میان عرب و کُرد ادامه دار نشود.بر خلاف بستگان صدام حسین که چندین بار به قبر او و قبر فرزندانش متعرض و با خاک یکسان کردند،معاودین تا دقیقۀ آخر،جوانمردانه نشان دادند.”ان الله یمهل و لا یهمل”آیه ای است پر محتوا از خداوند متعال.خداوند به ستمکاران مهلت می دهد اما ستمکاران یادشان باشد در همین راستا یعنی در راستای مهلت بخشی خداوند..او فراموش نخواهد کرد ستم را.خیلی راحت به همین سادگی.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰