روند شکل گیری جامعۀ جهانی چند قطبی را مثل بیشتر تحولات بزرگ دنیا،ابتدا حاکمیت انگلیس آغاز کرد.به باور نگارنده کلید واژۀ جهان نوظهور را می توان Brexit دانست.Brexit که عصارۀ”British”End”یا”Exit”است فاکتورینگ خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا European Unionخواهد بود.این اقدام انگلیسی ها پس از سفر”دونالد ترامپ”به لندن و دیدارش با ملکه Elezabeth و بستن قراردادهای اقتصادی دو جانبه به ویژه از سال ۲۰۱۶ صورت و جلوه ای جدی تر به خود گرفت.با این توافق در حقیقت میان لندن و بقیۀ مراکز عضو در اتحادیۀ اروپا،خط فاصله گذاری ها پر رنگ تر از چند سال قبل نشان داده شد.ورود انگلیس به این عصر تازگی ها بر اساس مادۀ ۵۰ از پیمان لیسبون که خط و مشی قانونی چگونگی خروج عضو یا اعضاء را از اتحادیۀ اروپا مشخص کرده است صورت گرفت.پیمان لیسبون و مادۀ ۵۰ منضم در آن در حقیقت روند Brexit و تحقق آن را در فاز اجرائی ریل گذاری کرده است.لندن از سال ۲۰۱۶ با طرح رسمی و علنی این تصمیم دولت و مردم انگلیس تا ۲۰۲۰ عملاً زمینۀ جهانی نوظهور را جلوه ای عینی بخشید و در حقیقت گام نخست اقطاب یا همان چند قطبی شدن جهان با این ملخص برداشته شد.مراکز قدرت در اتحادیۀ اروپا به جز اندکی فرانسه با این تصمیم خردمندانه سازگار و هم زیست شدند.فرانسه اما ابتدا با بهانه تراشی هائی،اصلاحات و تغییر نوگرای جهان را با چک و چانه باور ناپذیر می دانست اما آهسته آهسته با عمل انجام شده که تا چشم اندازی دیگر برگشت ناپذیر است،همراه شد.بی تردید از نگاه و اعتبار بین المللی،برگزیت (Brexit)دارای آثار و پیامدهای حقوقی قابل توجهی خواهد بود که ترکه های آن کم کم در حال شکل گیری است.به باور نگارنده یکی از پیامدهای آن چند قطبی شدن جهان به ویژه در ابعاد اقتصادی است که سهم خواهی منطقی تر هر یک از لیدرهای اقطاب و زیر مجموعه های منتسبه نمودنی تر خواهد بود.هر چند ممکن است لیدر این اقطاب خود مجموعه ای از قدرت های نو ظهور اقتصادی باشند اما پذیرش چنین تازگی هائی به چگونگی سیاست ها و تصمیم سازی های خردمندانه تر و واقع بینانه تر ملل بستگی خواهد داشت.در گام دوم این اقطاب گرائی جهان می توان به حد و مرز دار شدن دامنۀ غرب به سمت شرق و درک قدرت نو ظهور روسیه و چین اشاره کرد،البته این بدین معنا و تفسیر نیست که برخی کشورها با بی خردی با کج اندیشی به یک بُعد این صورت مسئله نگاه کنند و ملت خود را از روابط نیک اندیشانه با دو سمت این اقطاب چند گانه محروم سازند.متأسفانه برخی کشورها خود را در ورطۀ یک سویه نگری هائی انداخته اند که برای خروج از آن می بایستی هزینه های هنگفتی پرداخت.به باور نگارنده،این یک نگاه است و یک تفسیر از یک رویداد.جنگ در اوکراین و ورود روس ها به چنین ریسکی بزرگ گام دوم انشعاب در تفسیر یا تعریف یا پازل جهان است.آیا می توانست گام دوم را بهتر و کم هزینه تر برداشت؟به نظر پاسخ آن را رهبران در مسکو و کی یف نیز هم چنین گردانندگان پشت صحنه خواهند داد.از همین رو گام دوم چند قطبی شدن جهان و ظهور دنیای مختلف که به گفتۀ آقای”جو بایدن”دنیا اینک اما تغییر کرده است،با ریسک بزرگی همراه شده است.گام نخست را انگلیس با متطق خود و همراهی آمریکا برداشت که در حقیقت به پس لرزه های آن و ریسک پذیری آن به عبارتی سلیس تر می ارزید.اما در گام دوم و همان طور که اشاره شد آثار و پیامدهای آن ادامه دار نشان می دهد که با ورود چین و عقلائی شدن صحنه نبرد در اوکراین امیدواریم تا گام سوم که در حقیقت آغازی بر یک پایان خواهد بود،روند شکل گیری چند قطبی متطقی به ویژه در استانداردهای اقتصاد جهان رخ دهد.